دلم تنگه مثل ابرای تیره توی حسی مثل زندون اسیره
تو از احساس من چیزی نمی دونی که داری بیخودی منو می رنجونی
یه امشب جای من باش جای اونی که چشماش به در خوش شد ولی عشقش نیومد
یه امشب همسفر باش مثل من در به در باش جای اون که به دنیا پشت پا زد
باید کاری کنی آروم بگیرم باید یک لحظه دستاتو بگیرم باید برگردی امشب باز به این خونه
باید این لحظه ها یادت بمونه یه امشب مال من باش مال مردی که دستاش به جز دست تو همراهی نداره
بذار یادت بیارم چه جوری بیقرارم دل من غیر تو راهی نداره
من از تو یاد گرفتم تمام زندگیمو حالا با کی بگم این قصه ی وابستگیمو رو دوشه کی بذارم یه دنیا خستگیمو
باید کاری کنی تو که باز مثل قدیما به هم خیره بشن چشمای خیسو اشکی ما
همین امشب که تنهام باید برگردی اینجا...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: اشعار عاشقانه
❊ ❋ ╰☆╮ ✡ ❂ -‘๑’-❊ ❋ ╰☆╮ ✡ ❂ -‘๑’-❊ ❋ ╰☆╮ ✡ ❂ -‘๑’-
ϰ-†нêmê§ |